Bosnian War
Bosnian WarReviewed by روح الله تقی نژاد on Dec 2Rating: 4.0مقاله جنگ بوسنیمقاله جنگ بوسنی , مقاله کوزوو , جنگ بوسنی , مسلمانان اروپا , بوسنی هرزگوین , صلح دیتون

   نوشتار زیر در آذرماه ۱۳۸۸ بابت ارائه سمینار در درس جنبش های اسلامی معاصر (استاد: دکتر حسین رفیع) در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه مازندران تدوین و ارائه گردید. بدلیل عدم آشنایی زیاد بنده در آن زمان با ادبیات و شیوه نگارش مقالات علمی و پژوهشی (پیش از دورۀ کارشناسی ارشد) فهرست‌نویسی‌ها و نیز شیوۀ سازماندهی پژوهش با آنچه بعدها بدان تسلط یافته‌ام، تفاوت و کمبودهایی دارد.

 

بوسنی و جنگ آن

درآمد
آنچه در بوسنی و هرزگوین رخ داد، ترکیبی است از تصفیه نژادی – قومیِ سازمان یافته و وحشیگری فردی و گروهی. این دو جنبه تقریباً در تمام فجایع تاریخی عصر ما بویژه در نسل کشی های غزه توسط رژیم نژادپرست اسرائیل وجود دارد. قساوت سازمان یافته و خشونت افسارگریخته بصورت کاملاً برابر در کنار هم حضور دارند. آنچه این دو جنبه را وحدت می بخشد، ماهیت نژادپرستانه تهاجم صربهاست. از این رو باید وجه ممیزه نژادپرستی به منزله نوع خاصی از رابطه مخدوش «خود» و «دیگری» را روشن کنیم. تقسیم جهان به دو بخش «خودی» و «بیگانه» و انتساب ارزشهای مثبت و منفی به این دو بخش، پدیده ای آشنا و متأسفانه بسیار رایج است. در این نوشتار سعی داریم تا پس از بررسی ریشه های خصومت تاریخی منطقه بالکان به جنبش اسلامی مردم مسلمان بوسنی بپردازیم و در پایان چالش های فراروی مسلمانان امروز اروپا خواهد آمد.

تولد پان اسلاویسم
در اواسط قرن نوزدهم بدنبال انقلابات ۱۸۴۸ و نیز درپی توسعة روابط جدید اجتماعی- اقتصادی، تجزیة سیستم فئودالی، تضعیف امپراطوری عثمانی و امپراطوریهای اطریش – مجارستان پان اسلاویسم تولد یافت. ایدة یوگسلاو تحت دوشکل مختلف ظاهر گردید. شکل شرقی که بصورت پروژة اتحاد بین صرب ها و بلغارها در چارچوب یک حکومت واحد بود. شکل غربی که ناشی از ایدة ایلیا گاراشانین، مشاور سلطنتی کاراجوجِویچ (سلسلة قبل از تشکیل جمهوری ملی فدرال یوگسلاوی توسط تیتو) در ۱۸۴۴ که اساس آن تشکیل دولتی متشکل از اسلاوهای جنوبی تحت رهبری صرب ها بود. در خلال سالهای ۱۸۶۰، فیلسوف صرب وُوک کرازیچ با تأئید ایده گاراشانین پا را فراتر برد و تئوری خود را بر این پایه قرار داد که کسانی که به زبانهای صرب و کروات تکلم می کنند، بدون توجه به مذهبشان، متعلق به ملت صرب هستند. یعنی در اصل کرواتها بصورت صربهایی درنظر گرفته می شوند که به کاتولیسیم گرویدند و اهالی بوسنی نیز صربهای مسلمان گشته تلقی می شوند. از طرف دیگر رهبران سیاسی صرب با اتکا بر ایدئولوژی متفکر لهستانی آدام چادتوریسکی معتقد بودند که صربستان بزرگ باید نقش منطقه اصلی یوگسلاوی را بازی نماید و قطب جذب کنندة تمام اسلاوهای جنوبی درآید. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : صص ۴۰-۴۲)

اولین دولت یوگسلاو
در صربستان با به پادشاهی رسیدن کارا جورجویچ در ۱۹۰۳، سیاست خارجی انعطاف پذیری اعمال گردید و روابط سیاسی با فرانسه و روسیه مستحکم گردید. در ۱۹۰۵ در دالماسی (منطقه ای در حاشیه دریای آدریاتیک) ائتلاف صربها و کرواتها شکل گرفت بدین معنی که کرواتها و صربها یک ملت واحد هستند و می بایست همانند برادران خونی در کنارهم به استحکام قدرت خویش بپردازند.
چهار مسأله برای حل مسأله اسلاو مطرح گردید. اول، حفظ شرایط موجود که عدم رضایت و شورش هایی میان اسلاوهای امپراطوریهای اطریش – مجارستان و نیز عثمانی را درپی داشت. راه حل دوم، تبدیل امپراطوری اطریش – مجارستان به سه حکومت مشروطه بود که اسلاوهای جنوب همانند اسلاوهای مجارستان از استقلال کامل برخوردار باشند. مجارها بکلی مخالف بودند زیرا موجب تضعیف موقعیت آنها نسبت به اطریشی ها می شد. ملی گرایان آلمان نیز آنرا مردود دانسته و صرب ها نیز از دادن امتیاز به اسلوون ها و کرواتها واهمه داشتند. سوم، ایجاد یک صربستان بزرگ با هدف تجمع تمام ارتدوکس های اسلاوهای جنوب تحت حاکمیت واحد قومیت صرب بود که اسلوون ها و کرواتها تمایلی بدان نداشتند. آخرین راه حل، تجمع و اتحاد سیاسی و آزاد صربها، کرواتها و اسلوون ها در چارچوب یک حکومت یوگسلاو بود.
چهار علت مرکزیت صربها : ۱٫ برخورداری از یک محبوبیت فوق العاده نزد متحدین خود ۲٫ پیروزی در جنگ ۱۹۱۸ ۳٫ ارائه تصویری از یک ملت آزادی بخش ۴٫ بدست آوردن قسمت شمالی یوگسلاوی در خلال جنگهای بالکان آنها توانستند به اطلاع متحدین خود برسانند که در صورت پیروزی، صربستان را تبدیل به یک حکومت پرقدرت خواهند ساخت که تمام صرب ها و کواتها و اسلوون ها در تشکیل آن حضور خواهند داشت.
در ۱۹۱۴ با سوء قصد و قتل آرشی دوک فرانسوآ فردیناند، وارث سلطنت هابزبورگ اطریش و همسرش به دست گاولیرو پرینسیپ ، یک ناسیونالیست صرب جنگ جهانی اول آغاز می گردد. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۱۸۹)
در نهایت در ۱۹۲۱ اولین قانون اساسی یوگسلاوی به تصویب رسید که حاکی از پیروزی صرب ها بود. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : صص ۴۶-۵۲)

دیکتاتوری الکساندر
در ۱۹۲۹ رژیم قانونی و شورای مملکتی و هچنین قانون اساسی منحل و دیکتاتوری سلطنتی ظهور یافت. آزادی مطبوعات سلب و احزاب سیاسی با خصوصیات محلی، ملی و مذهبی از فعالیت منع گشتند. الکساندر که با حمایت فرانسه سعی بر حفظ سیستم داشت؛ در اکتبر ۱۹۳۴ توسط تروریست های مقدونی و کروات (اوستاشی) به همراه نخست وزیر فرانسه – پل بارتو- در مارسی بقتل رسید. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۵۴)

جنگ جهانی دوم و دومین دولت یوگسلاو
هیتلر که می خواست خیالش از جانب بالکان آسوده باشد، آنقدر بلگراد را تحت فشار قرار داد تا نهایتاً با پیمان بلگراد- برلن در وین یوگسلاوی به دول محور می پیوندد. در مقابل دو روز بعد در بلگراد کودتا می شود (گویا با برنامه ریزی انگلستان) درنتیجه آلمان از سه طرف بدان حمله می کند. (لقمانی؛ ۱۳۷۱ شماره های ۵۹ و۶۰ ، ص ۴۲)
در ۶ آوریل ۱۹۴۱ بلگراد بمباران گردید و ظرف دوازده روز با تسلیم بی قیدوشرط یوگسلاوی مقام سلطنت پیر دوم به یونان و سپس انگلستان گریخت. آلمان سریعاً به تقسیم سرزمین های بدست آمده پرداخت. سرزمین ها بین آلمان، ایتالیا، مجارستان و بلغارستان شد. آنته پاولویچ – بنیانگذار اوستاشی – توسط موسولینی در رأس حکومت مستقل کروات گمارده شد که در واقع شامل کرواسی و بوسنی هرزگوین می شد.
تیتو که از ۱۹۳۷ دبیرکل حزب کمونیست یوگسلاوی بود، جنبش آزادی ملی را سازمان داد و بکارگیری تسلیحات جهت مبارزه و حتی کمک به روسها در مقابل هجوم آلمان را پیشنهاد میکرد. هدف وی مبارزه مسلحانه بمنظور جلوگیری از انهدام یوگسلاوی بود. درنتیجه مبارزة او نه تنها مبارزه ای آزادی طلبانه بود بلکه جنبشی برای وحدت ملی هم بود. وی بدنبال ساخت حکومتی چندملیتی همانند امپراطوری اطریش- مجارستان و نیز براساس تجربه سازمانی اتحاد شوروی با یک ایدئولوژی غالب بود. تیتو توانست از تفرقه عمومی و تزاید جنبش ها به نفع خود سود جوید. بنا بر منافع خود با جنبش های مختلف عهد و میثاق می بست و نیز می دانست که اگر بخواهد مورد حمایت متحدین باشد بایست نشان دهنده یک جنبش مقاومت متحد و هدف اصلی باشد یعنی شکست متفقین.
با ضعف جنبش صربی چتنیک و نیز از اشتباه درآمدن تصورات کرواتها دربارة رژیم پاولیچ (دولت مستقل ملی) و نیز نقائص اوستاشی ها ؛ جنبش مقاومت تیتو در تمام کشور ریشه گرفت. جنبشی که قادر به حرکت درآوردن تمام توده بود چون معرفِ یک ایدئولوژی بود.
در نهایت در ۱۹۴۵ جمهوری ملی فدرال یوگسلاوی شکل میگیرد و قانون اساسی با اتکا بر قوانین استالینی به تصویب می رسد. حکومتی با شش جمهوری (اسلوونی، کرواسی، بوسنی هرزگوین، صربستان، مقدونیه و مونته نگرو) و همچنین با دو ایالت خود مختار (ووژودین و کوزوو)
جنبش آزادی ملی تیتو تمام ملت یوگسلاوی را علیه دشمن خارجی به حرکت درآورد. دو دلیل پیروزی: ۱٫ تمام ملل یوگسلاو مورد حمله و اشغال خارجی بود و مبارزه مشترک یعنی ایجاد برابری را درپی داشت. ۲٫ این برابری به ایجاد یک سازمان مشترک کمک می نمود و برای مدتی درگیری ها ملی را نتوقف و به رهبران اجازه می داد تا سرفرصت مسأله ملیت ها را حل نمایند.

پس از پیروزی، اما بمرور که جاذبه مقاومت از اذهان دور گشت رژیم می بایست جوابگوی خواستهای سیاسی و ملی باشد. اما با بروز تهدید خارجی دیگری که در واقع مقابله با استالینیسم بود رژیم مستحکم تر گردید. با کنار گذاشتن یوگسلاوی از جامعه کمونیستی، این کشور براه انحصاری خود ادامه داد؛ راه خودکفایی مدیریت. ثمرة قانون اساسی ۱۹۴۶ در واقع ایجاد یک رژیم استالینی با تمرکز قدرت در احزاب کمونیست و دفتر سیاسی آن بود. جمهوری ها بصورت عروسک های خیمه شب بازی درآمده بودند. ارگانهای فدرال در بلگراد و اکثر پست های مهم در سطح مدیریت و ارتش در دست صرب ها بود. اغلب گفته می شد تیتو می خواسته با تضعیف صربستان یک یوگسلاوی پرقدرت بسازد. تیتو آرزو داشت بیش از یک کمونیست یا یک یوگسلاو مطرح باشد. وی می خواست دولتش در سطح بین المللی نقش کلیدی را بازی نماید. مرزهای کشورش را به خارج گشود و ورود کالاهای مصرفی را آزاد نمود. در ۶ سپتامبر ۱۹۶۱ اولین کنفرانس غیرمتعهد را ریاست نمود.
قطع رابطه با شوروی و گشایش بسمت غرب در دستور کار قرار گرفت. شوروی طی نامه ای اعلام می کند که نه تنها یوگسلاوی را بعنوان یک متحد قبول ندارد بلکه آنرا دشمن خود می داند. پس از رومانی، مجارستان، چکسلواکی و لهستان، شوروی نیز روابط خود را قطع نمود. امریکا اما اعلام کرد، هرگونه تهاجم احتمالی به یوگسلاوی را بی تفاوت نخواهد گذاشت و بدین گونه حمایت علنی خود را از یوگسلاوی در مقابل بلوک کمونیست اعلام داشت. (سرمد، خسرو، ص ۱۹۴)
آخرین قانون اساسی جمهوری ملی فدرال یوگسلاوی در ۱۹۷۴ تصویب گردید که در حقیقت وصیت نامه سیاسی تیتو بود. پیش بینی گردیده بود که بعد از مرگ تیتو کشور بوسیله یک شورای رهبری گروهی متشکل از رؤسای جمهور جمهوریها و ایالات خودمختار اداره شود و هر یک برای مدت یکساله ریاست شورا را بعهده بگیرند. ولی بلافاصله پس از مرگ تیتو در ۱۹۸۰، گرایش های ملی گرایانه افراطی ظاهر و عملکرد سیستم را متوقف ساخت. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : صص ۵۷-۶۴)

موزائیک ملت ها ، سه مذهب در یک رژیم بی مذهب
یوگسلاوی یگانه کشوری بود که تعداد ملیت های مختلف از نظر کمّی و کیفی حالتی استثنایی بدان بخشیده بود. در واقع مسایل ملیت ها در این کشور سبب اصلی ازهم گسیختگی آن گردید. شش جمهوری ، دو ایالت خودمختار که در هریک شاهد ترکیب موزائیکی ملیت های گوناگون هستیم به همراه دوازده اقلیت قومی زیگان، ترک، اسلوواک، رومن، بلغار، والاک، چک، ایتالیایی و اوکراینی و غیره (براساس سرشماری سال ۱۹۸۱، تقریباً پنج درصد جمعیت ملیت هایی غیرازآنچه برشمردیم بودند.)
(صربستان، مقدونیه: ارتدوکس    /    اسلوونی و کرواسی: کاتولیک    /    بوسنی و مقدونیه و آلبانیایی های کوزوو: مسلمان)

حال به توضیح مختصری از هر جمهوری می پردازیم؛
اسلوونی ؛ پایتخت لوبلیانا : یکپارچه ترین جمهوری یوگسلاوی (تقریباً ۹۰ % آنرا اسلوون تشکیل می دهد. پس از ج. ج. دوم صاحب سیستم اداری خود گردید.
کرواسی ؛ پایتخت زاگرب : بعد از اسلوونی(۱۹۴۱) بصورت یک دولت درآمد. آخرین سنگر کاتولیک ها در مقابل ترک بود و در عمل ترکها را از این منطقه راندند و جمعیت مسلمانی در آن نیست.
بوسنی هرتسه گوین ؛ پایتخت ساراژوو : در اصل صرب هایی هستند که هنگام فتح این سرزمین به اسلام گرویدند. از آنجا که ترکها قادر به اداره تمام سرزمین ها نبودند، اداره قسمتهایی را به گروههای مورد اعتماد می سپردند. تأئید این اعتماد پذیرش دین بود.
هنگامیکه در ۱۷۸۷ امپراطوری اتریش- مجارستان بوسنی را اشغال کرد، ناسیونالیسم تازه ای در این کشور پا گرفته بود. ارتدوکس ها صرب بودند، کاتولیک ها کروات و مسلمانان هویت ملی مشخصی در ابتدا نداشتند. مسلمانان بوسنی، برخلاف صربها و کرواتها، بیداری ملی سده نوزدهم را تجربه نکردند که علت عمده اش این بود که از لحاظ فرهنگی و مذهبی وابسته به امپراطوری عثمانی باقی ماندند.در ابتدا بعضی روشنفکران مسلمان، ملیت صرب یا کروات را اختیار کردند، اما اکثریت به نوعی هویت بوسنیایی وفادار ماندند. در ۱۹۹۳ رهبران مسلمان بوسنی اقدام به تأسیس «بوسنیاک» کردند تا ملیت اسلامی بوسنیایی را مورد تأکید قرار دهند. (ماتیل، الکساندر، دایره المعارف ناسیونالیسم؛ تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ دوم ۱۳۸۴، جلد سوم ، ص۱۰۴۱) از ۱۹۷۱ به ابتکار تیتو ، ملیت مسلمان برای مردم بوسنی برگزیده شد.

مردم صرب، به مسلمانان، به دیده اشغالگران باقیمانده از زمان ترکها نگاه می کنند، مانند خائنینی که درصدد خیانت به مملکت خود هستند. محققان و مورخان مسیحی (اعم از صرب‎ها، کروات‎ها و یا اندیشمندان کشورهای غربی) کوشیده‎اند روند مسلمان شدن بوسنیایی‎ها را پدیده‎ای اجباری و منفی تلقی کنند و اصولاً مسلمانان این منطقه اروپا را پیروان اجباری دین تحمیلی و یا آن‎ها را خارجی (ترک) قلمداد کنند. بر این اساس در تحقیقات آن‎ها ورود اسلام به منطقه همزمان با ورود لشکر عثمانی به آن‎جا تفسیر و تحلیل می‎شود. این گروه از مورخان و محققان، مسلمانان و حیات فرهنگ اسلامی در منطقه را آن هم قرن‎ها پیش از ورود عثمانی‎ها به منطقه بالکان انکار می‎کنند. در این حال شوربختانه نویسندگان مسلمان منطقه که عمدتا از عثمانی‎ها یا کارگزاران آن‎ها بوده‎اند نیز کوشیده‎اند این افتخار را منحصر به عثمانی‎ها کنند.  

این تحریف‎گری در حالی است که مستندات بسیاری درباره حضور مسلمانان و اسلام در قرن‎های ده و یازده میلادی در منطقه وجود دارد که به آن‎ها اشاره می‎شود. در زمان پادشاهی داریوش، ایران نقش مؤثری در این منطقه داشت.

تعامل ایرانیان با مردم بالکان علاوه‎بر ابعاد سیاسی و نظامی، از ابعاد فرهنگی گسترده و پایداری نیز برخوردار بود و تا سالیان متمادی در فرهنگ ایرانی بر مردم این منطقه سایه داشت. این مسئله بیش از هر چیز در اعتقادات و ادیان مردم بالکان در دوران یاد شده متبلور بود. دو قرن پیش از میلاد مسیح، مذهب میترائیسم از ایران به ایتالیا و در نهایت به بالکان رسوخ یافت. منطقه بالکان به‎دلیل واقع شدن در منطقه بین دو امپراطوری روم شرقی و غربی؛ بین کلیسای ارتدوکس و کلیسای کاتولیک و نزدیکی به متصرفات مسلمانان در جنوب ایتالیا، آندلس و بیزانس، همواره متأثر از جریان‎های فکری و فرهنگی مختلف بوده است.

جنگ‎های مذهبی میان گرایش‎های مسیحی رقیب و فشار شدید از سوی کاتولیک‎ها و ارتدوکس‎ها بر مسیحیان بوسنی و همچنین نوع مسیحیت بوسنیایی‎ها، بستر پذیرش اسلام را میان آن‎ها کاملا آماده کرد؛ به‎گونه‎ای که مسلمانان از قرن ۱۲ به‎تدریج وارد منطقه شدند و عقاید آنان گسترش یافت.

برخلاف دیدگاه‎های رایج که ورود اسلام به منطقه را تنها از زمان ورود نظامیان عثمانی می‎پندارند، مستندات متعددی حکایت از نفوذ و گسترش اسلام در دوران پیش از ورود عثمانی‎ها به میان مردم بوسنی دارد. تلاش کسانی که سعی دارند روند مسلمان شدن مردم بوسنی را پیش از ورود عثمانی انکار کنند از دو آبشخور نشئت می‎گیرد؛ اولا نشان دادن اسلام به‎عنوان دین شمشیر و ثانیاً توان ایدئولوژیک اسلام و نقش محوری غلبه فرهنگی اسلام به‎دلیل جاذبه‎هایش در ارتباطات میان‎فرهنگی در حوزه بالکان.

اما شواهد و اسنادی اعم از خاطرات، سفرنامه سیاحان در قرن‎های ۱۲ و ۱۴ میلادی، اسناد کلیسای کاتولیک و نوشته‎ها و همچنین آثار تاریخی به‎جا مانده از مسلمانان و فعالیت‎های آنان قبل از ورود عثمانی به منطقه بیانگر حضور و نفوذ مسلمانان در منطقه بالکان، آن هم قرن‎ها قبل از تهاجم عثمانی است.
برخی اعتقاد دارند مسلمانان نخستین‎بار با فتح جزیره سیسیل (که در مجاورت این منطقه قرار دارد) در دوران حکومت فاطمیون و در قرن اول هجری، وارد منطقه بالکان شده‎اند. در این‎حال با توجه به این‎که جاده ابریشم تا شهر «دوبرونیک» (غرب بوسنی و جنوب کرواسی) امتداد داشت و بسیار فعال بود، حتی پیش از ورود فاطمیون به بوسنی، تجار ایرانی و فرهنگ ایرانی به منطقه نفوذ کرده بودند و ایرانیان آثار ماندگاری در فرهنگ منطقه به‎جا گذاشته بودند.

حضور ایرانیان در بالکان از دیرباز گسترده و مؤثر بود. حمله مغول به ایران باعث مهاجرت تجار، عرفا و علمای ایرانی به قونیه می‎شود و از این طریق فرهنگ ایرانی به کمک تاجران، فرقه‎های مذهبی، مبلغان دینی و اهل تصوف از شرق آسیا تا مرکز و غرب اروپا و از جمله بالکان گسترش می‎یابد. در این دوران اسماعیلیه و فرقه‎های صوفیه مانند مولویه، نقش‎بندیه و… در بالکان صاحب نفوذ می‎شوند؛ نفوذی که هنوز ادامه دارد. «عمر باشیچ» مفتی زاگرب که خود محقق برجسته‎ای در مسایل تاریخ منطقه است در اواخر دهه ۹۰ بیان کرد: «قبل از ورود ترک‎های عثمانی به منطقه، شمار زیادی از مردم این منطقه مسلمان (شیعه) بوده‎اند و نخستین گروه مسلمانان این ناحیه که تحت تأثیر ایران قرار داشتند، شیعیان پیرو مذهب اسماعیلیه بودند.» 

  هنوز هم در بین فرقه‎های دراویش بوسنی اعتقاد به اهل بیت (ع) و مهدویت قابل استخراج است. آن‎ها بعضاً ده روز ماه محرم را روزه می‎گیرند و در مناقب اهل‎بیت و عاشورا مدیحه‎سرایی می‎کنند و مدعی‎اند بزرگان آن‎ها شیعه بودند و تقیه می‎کردند.

عامه مردم بوسنی نیز به اهل‎بیت‎ احترام می‎گذارند و ارادت خاصی به امام علی(ع) دارند؛ به‎گونه‎ای که یکی از عیدهای مهم بوسنیایی به‎نام «شب علی جان» (با همین نام) است که هرساله در دوم آگوست، جشن گرفته می‎شود. بیشترین اسم زن‎های بوسنی فاطمه است و حتی در بعضی خانواده‎ها چندین نام فاطمه وجود دارد. بوسنیایی‎ها معتقدند جایی که چهار فاطمه باشد مبارک است و به این استناد می‎کنند که وقتی امام علی(ع) زمان هجرت در مکه مانده بود، مأموریت یافت تا چهار فاطمه را با خود به مدینه بیاورد. اخیرا حروف حک شده بر یک مهر چوبی که متعلق به ۵۰۰ سال پیش است، نشان داد که مردم بوسنی به چهارده‎ معصوم اعتقاد داشته‎اند. این مهر متعلق به یک خانواده روحانی بوده است که در اواخر قرن گذشته در موزه شهر گلاموچ نگهداری می‎شد و عکس آن در مجله رسمی موزه‎های جهانی در سال ۱۹۸۹ به چاپ رسید؛ گرچه حروف آن چندان خوانا نبود، ولی اخیرا با کمک رایانه نوشته‎های مهر، خوانا و اسامی چهارده‎ معصوم در آن کاملا نمایان شده است. این مهر مدور نشان از حضور تفکر شیعی در ۵۰۰ سال پیش در این سرزمین دارد. (اکبری؛ ۱۳۸۴)
امپراطوری عثمانی در تداوم فتوحاتش در بالکان، در سال ۱۴۶۳ میلادی بوسنی و هرزگوین را تسخیر کرد و بیش از چهار قرن (۱۹۰۸-۱۴۶۳) به‎طور رسمی بر قلمرو بوسنی و هرزگوین حکومت کرد و به حاکمیت فرهنگ و تمدن رومی پایان داد. حضور عثمانی‎ها بر آینده این منطقه تأثیر زیادی داشت به طوری که مظاهر اسلامی و به‎ویژه معماری به‎سرعت در منطقه رواج یافت. یکی از نخستین اقدامات عثمانی‎ها احداث شهر بزرگی بود که بعد‎ها «سارایوو» نام گرفت. (گفته می‎شود سارایوو از لغت فارسی سرای اخذ شده است نکته قابل توجه این‎که از زمان استقرار سلجوقیان در آناتولی و پیش از تشکیل امپراطوری عثمانی، زبان فارسی، زبان رسمی مردم آناتولی بود. دیوانیان و کارگزاران دولتی ایرانی بودند و فارسی می‎نوشتند؛ چراکه زبان ترکی در مراحل ابتدایی خود بود و پیشرفت لازم را نداشت و زبان رومی نیز زبان کافران بود. در حال حاضر هنوز صدها لغت فارسی اصیل در زبان بوسنیایی (و حتی زبان صربی و کرواتی) به‎کار می‎رود؛ در این مورد آثار تحقیقی متعددی وجود دارد، از جمله پایان‎نامه کارشناسی ارشد الویر موسیج با عنوان «سابقه حضور زبان و ادبیات فارسی در بوسنی و هرزگوین» که در مهرماه ۱۳۸۱ در دانشگاه تربیت مدرس دفاع شده است.) (جمیری؛ ۱۳۸۸ : شماره ۶)

صربستان ؛ پایتخت بلگراد : از نظر تاریخی و نیز جمعیتی و همچنین تسلیحاتی، عمده ترین و پرقدرت ترین جمهوری بود. دارای گذشته ای تاریخی که گهواره تمدنش – کوزوو – توسط عثمانی از دست رفت. در فرپاشی فدراسیون یوگسلاوی و به اوج رسیدن ناسیونالیسم نقش عمدهای را ایفا نمود. به همراه ایالت ووژودین ۸۰ % زمین های کشاورزی را دربردارد.
در قرن چهاردهم میلادی، صرب ها از منطقه اوکراین و روسیه سفید حرکت و جنوب بالکان را تصرف کردند. شاهزاده دوزان در ۱۳۴۶ در اسکوپیه بنام تزار صربها و یونانیان تاجگذاری کرد. صربها تا امروز به کوزوو را بعنوان سرزمین موعود و بستر تاریخی خود درنظر دارند. صربها بعد از مرگ دوزان درگیر جنگهای داخلی بین شاهزادگان شدند اما توانستند در مقابل تهاجم عثمانی مقاومت کنند. با پیشروی های عثمانی شاهزاده لازار با شعارهای ملی گرایانه جنگجویان زیادی را مهیا می کند. آنها در نزدیکی دشتی در نزدیکی پیریشتا بنام آمزِلفلد در مقابل عثمانی صف آرایی می کنند. وقتی در نخستین ساعات جنگ سلطان مراد اول کشته می شود، صرب ها پیک هایی به سراسر اروپا برای اعلام پیروزی می فرستند و حتی زنگ کلیسای نتردام به نشانه پیروزی مسیحیان بر کفار مشرق زمین بصدا در آمد. گویا صربها اروپا را نجات دادند. اما بایزید فرزند مراد قدرت را در دست و صرب ها را در همان روز تارومار و به خونخواهی پدر ، لازار را گردن می زند. در تاریخ چندصدساله عثمانی، جنگ آمزلفلد فصلی کوتاه است ولی صربها از آن افسانه ها ساختند که تا امروز زنده است. کلیسای ارتدوکس لازار را قدیس نامید و لقب تزار بدو پیشکش کردند. سوارکاری که مراد را کشت – میلوش – طبق افسانه های صرب دوازده هزار ترک دیگر را می کشد.

صرب ها هنوز در آئین های مذهبی رحمت خدا را برای او طلب می کنند. بعقیده صربها از خون کشته شدگان صرب در دشت آمزلفلد جوانه های گل سرخ روئیده است. ششصد سال پس از شکست صربها میلوزوویچ رییس جمهور صربستان دستور داد باقیمانده اسکلت لازار را در کلیسای روانسیا که از آنجا آورده شده بود، بار دیگر با احترام بسیار بخاک بسپارند. او می خواست ادعای صربها را بر سرزمینی که اکنون نود درصد ساکنان آلبانیایی دارد زنده کند. اما صرب ها آنقدر روی جنگی که شکست سختی رایشان بدنبال داشت بعنوان بزرگترین حماسه غرورآفرین مبدل شد وحتی شعرایی مانند گوته را تحت تأثیر قرار دادند. این جنگجویان تنها مسیحیانی بودند که در مقابل لشکریان اسلام ایستادند در حالیکه از سوی دیگر مسیحیان تنها گذاشته شدند و از همین طرز تفکر است که صربها داعیه سردمداری اقوام در بالکان را دارند. (لقمانی؛ ۱۳۷۱ : ص ۴۲) نتیجه و محصول نهایی شجاعت و ایثار صرب ها، یوگسلاوی سوسیالیستی بو نه «صربستان بزرگ». و اگرچه صرب ها در این نظام از همان آغاز نسبت به باقی اقوام موقعیت برتری داشتند، ولی یوگسلاویِ تیتو در بهترین حالت تنها می توانست مانعی خنثی برسر راه تحقق آرزوهای ملی آنان باشد. (فرهادپور ؛ شماره ۶۹ و ۷۰ : ص ۴۷) در جنگ جهانی دوم، صرب ها در هیئت پارتیزانهای تیتو قهرمانانه جنگیدند. در آن زمان ، کروات ها متحد هیتلر و شریک جنایات او بودند. به راستی که طنز غم انگیز تاریخ با چه فاصله ناچیزی؛ قهرمان را از جلاد و جلاد را از قربانی جدا می سازد. (فرهادپور ، همان: ص ۴۴)

مقدونیه ؛ پایتخت اسکوپیه : گذشته تاریخی آن منسوب به افتخارات اسکندر کبیر است. ایده تشکیل جمهوری زایده افکار تیتو بوده با هدف برقراری جمهوری مقدونیه، و رسمیت دادن به زبان و فرهنگ آن و در واقع محکوم کردن قدرت صرب ها
مونته نگرو ؛ پایتخت تیتوگراد : از زیر دست ترکان عثمانی جان سالم بدر برد و همانند صربها ارتدوکس هستند.
ووژودین ؛ پایتخت نووی ساد : این ایالت انبار غلات یوگسلاوی بوده است. جمعیت آن اغلب مجار بودند که صرب هایی که از عثمانی می گریختند را پناه می دادند تا جایی که اکثریت منطقه را صرب تشکیل می دهند.
کوسووو ؛ پایتخت پریشتینا : تا ۱۹۴۵ یعنی پایان ج. ج. دوم بدان کوسمِت می گفتند. از ۱۹۶۰ به این طرف پرآشوب ترین منطقه یوگسلاوی بوده است.
لانی ر. جانسون اما مدعی است که بحران بالکان نتیجه خصومت های دیرین و تاریخی نیست. «کار منفی بسیاری از روزنامه نویس ها و تاریخ نگاران سرشناس در جریان جنگهای یوگسلاوی این بود که این جنگها را در قالب «دشمنیهای قومیِ دیرین» به تصویر بکشند. در گذشته تاریخی، کشمکشها و نبردهای بزرگ در شبه جزیرة بالکان بین قدرتهای امپراطوری، مانند امپراطوریهای هابسبورگ و عثمانی، یا به تحریک آنها اتفاق می افتاد، یا آنکه پیامد فرپاشی خود امپراطوری عثمانی بود. در صورتیکه در مورد یوگسلاوی سابق، کمتر می توان به نشانه ای از نبرد و کشمکش بین ساکنان بومی برخورد کرد و این وضع تا جنگ جهانی دوم یعنی زمانی که اوستاشی های کروات و پارتیزانهای کمونیست عملاً به جنگ با یکدیگر پرداختند، ادامه داشت.» (ماتیل؛ ۱۳۸۴ : جلد اول، ص۱۵۸)

یوگسلاوی بعد از تیتو
در ۱۹۸۱ جنبش های معترضانه ملی گرایان شروع گردید و در ماه مارس دانشجویان دانشگاه پریستینا در کوزوو بمنظور شرایط بهتر خوابگاه¬ های دانشگاه و نیز مخالفت با بیکاری فزاینده تظاهرات عظیمی براه انداختند. شکنندگی فدراسیون از ۱۹۸۷ با بقدرت رسیدن اسلوبودان میلوزویچ طی انتخابات صربستان تشدید گردید. محبوبیت او با اعطای آگاهی به صرب ها بود و تمایل خود را به تسلط بر ایالتهای ووژودین و کوزوو اعلام نمود. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۶۵)
دولت فدرال بصورت نیم بند به مدت ده سال فعالیت نود حال آنکه ایدئولوژی تیتو روز به روز رو به زوال بود. در ۱۹۹۰ در تمام جمهوری ها انتخابات چند حزبی و آزاد برگزار گردید ولی در سطح جمهوریها نه سطح فدرال. در انتخابات بوسنی هرزگوین هر یه اتحادیه مسلمان، کروات و صرب پیروزی قاطعی در مقابل کمونیستهای متفرق بدست آوردند. تیتو تقریباً فراموش شده بود هم در سطح ملی و هم در سطح دول غربی. آنها نیز تیتو و نقش سازندة او را در مرز دو بلوک شرق و غرب فراموش نمودند. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : صص ۹۷-۹۹) هر چند تصویر تیتو حتی تا مدتها بعد زینت بخش بسیاری از پادگان های نظامی یوگسلاوی بود زیرا نظامیان شاهدین دوران پرعظمت کشور خود بودند که در زمان تیتو به اوج خود رسیده بود. هرچند میلوزوویچ کادر رهبری ارتش را که از صرب ها بود را از وجود طرفداران تیتو پاک نمود. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۱۱۱)

انفجار یوگسلاوی
رهبران بلگراد معجون خاصی را از ناسیونالیسم – کمونیسم ترکیب نمودند و ایالت های خودمختار یوگسلاوی را علی رغم ملیت های غیر صرب به صربستان ملحق نمودند. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۵)
اسلوونی در شمال یوگسلاوی بعد از رفراندوم اعلام جدایی نمود. ولی دولت فدرال مارکویچ ارتش را جهت حفظ مرزهای اسلوونی فرستاده بود و نیز برای کرواسی که راه اسلوونی را می پیمود. شکست ارتش فدرال تعجب همگان را برانگیخت. علل پیروزی اسلوونها: ۱٫ همبستگی کامل شبه نظامیان اسلوون ۲٫ حمایت مجامع بین المللی و ۳٫ برسمیت شناختن اسلوونی توسط آلمان و همچنین ۴٫ بدنبال آلمان ف اتحادیه اروپا نیز آنرا به رسمیت شناخت و ۶٫ ویژگی برتری قومی آنها بود چون ۹۰ % این جمهوری را اسلوون ها تشکیل می دادند . در نتیجه اسلوونی قانون اساسی خود را تدوین و پول خود را ضرب نمود.
ایالت اسلوونی که دورترین ایالت یوگسلاوی از بلگراد بود، به راحتی جدا شد و کم ترین درگیری را با صرب ها داشت. پس از آن کرواسی بود که نسبت به اسلوونی به صرب ها نزدیک تر بودو صرب ها نیز دسترسی کمی به آن داشتند، لذا جدایی کروواسی به همین اندازه با درگیری و تنش با صرب ها و تحمل تلفات انسانی واقتصادی تحقق یافت. کرواسی کمی دیرتر یعنی در مه ۱۹۹۱ راه استقلال را برگزید. برخلاف برنامه ریزی رهبران کرواسی تصمیم به جدایی با درگیری های خشونت آمیزی شروع شد. بگونه ای که یک سوم خاک کرواسی در اشغال ارتش فدرال صرب بود.
وقایع بوسنی هرزگوین تقریباً منطبق با وقایع کرواسی بود. صرب های بوسنی اعلام حاکمیت بوسنی را که توسط اکثریت پارلمانی مسلمان و کروات را پذیرا نبودند. آنها رفراندوم استقلال را تحریم کردند و بمحض آگاهی از نتایج آن شبه نظامیان صرب به پشتیبانی از ارتش فدرال وارد کارزار شدند. این صرب ها هرگز حاضر نبودند بصورت اقلیت درآیند. در مقابل مسلمانان نیز حاضر نبودند در یوگسلاوی ضعیف و کوچک شده تحت تسلط صرب ها باقی بمانند. به رسمیت شناختن بین المللی بوسنی و عضو سازمان ملل شدن آن به آنها این حق را می داد که به درخواست کمک های بین المللی بپردازند که اولین مزایای آن تحریم صربستان و مونته نگرو بود.

در مقابل هجمه های صرب ها مسلمانان و کرواتها متحد گشته بودند ولی دیری نپایید اتحاد به دشمنی بدل شد. زیرا کرواتها نیز چون صربها بدنبال کرواسی بزرگ بودند و تعقیب این هدف به قیمت جان مسلمانان بوسنی تمام می شد. در عمل مسلمانان و کروات ها در مقابل صرب ها می جنگیدند اما صربها و کرواتها هر دو بوسنی را برای خود تقسیم کرده بودند. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۶) دسته های اوستاشی (اوستاشا به معنای کسی است که در اوستاناک، به معنای شورش، شرکت می کند. بنیانگذار آن آنته پاولیچ است. قتل الکساندر در فرانسه کار همین گروه است. کشور مستقل کرواسی ۱۲ % مسلمانان را فقط کرواتهایی می دانستند که عقاید اسلامی داشتند و ورودشان را به جامعه مؤمنان کرواتی گرامی می داشت.لذا روی یک سوم جمعیت صرب ها معطوف گشتند. بوداک وزیر آموزش و پرورش گفته بود که یک سوم صرب ها باید کشته شوند، یک سوم تبعید و یک سوم بقیه به کاتولیک روی آورند. بیش از سیصد هزار صرب در این کشور بقتل رسیدند. (ماتیل؛ همان: ص۹۹۴) از روستایی به روستای دیگر می رفتند و پس از آنکه راههای خروجی و ورودی را می بستند، اهالی را در میدان جمع و دستجمعی اعدام می کردند و یا به جنگل های اطراف می بردند و معدوم می ساختند. در مواردی افراد را اجباراً در کلیسای ارتدوکس جمع می کردند و پس از بستن درها آنجا را آتش می زدند. اوستاشی تصمیم داشت جمعیت دومیلیونی صرب ساکن آن مناطق را در درجه اول معدوم و بقیه را ناگزیر از پذیرش کاتولیک نماید. در شهرهای بزرگ که ازبین بردن مردم آسان نبود، صربها، کولیها و یهودیان در بازداشتگاهها نگهداری می شدند. مخوف ترین آنها بازنوآک بود در جنوب شرقی زاگرب که بیش از هفت هزار کودک در آنجا کشته شدند و تنها در یک شب ۱۳۷۰ نفر با داس سر بریده شدند. کروات ها که خود را با نازی ها هم نژاد می دانستند و به صربها بعنوان نژاد پست تر می نگریستند، در پاره ای مواقع از نازی های آلمان نیز گوی سبقت را در وحشیگری می ربودند. (لقمانی؛ همان: ص ۴۲)
جنگ با تمام خصوصیات خود ادامه داشت و آتش بس های متعدد قبل از امضای توافق نامه ها نقض می گردید. وجود آتش بس های متعدد نشان دهندة ضعف رهبران سیاسی در مقابل نظامیان و شبه نظامیان بود. صرب ها کرواتها را فاشیست و مسلمانان را نیز انتگریسم (سنت گرا) می خواندند. این جنگ که فاقد چارچوب حقوقی روشن بود ضربه محکمی را بر غیرنظامیان و مردم عادی زد.

فاجعۀ بوسنی
در این جمهوری سه حزب عمده معرّف سه ملیت مختلف هستند. اکثریت مسلمان وابسته به «حزب جنبش دموکراسی» به رهبری علی عزت بگویچ؛ بودند. علی جا عزت بگویچ، مسلمانان بوسنی را طی سالهای جنگ استقلال رهبری نمود، او از خانه محقر و دفتر ساده اش ملت بوسنی را در مسیر سخت استقلال همراهی نمود. این مبارزه نابرابر از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ ادامه یافت. او از طریق فکر و اندیشه اش توانست در بدترین اوضاع قضیه بوسنی را به نفع مسلمانان مظلوم بوسنیایی به حرکت دربیاورد. در این بین او به تالیف کتابش با عنوان «اسلام، میان شرق و غرب» پرداخت و توانست جایزه بین المللی ملک فیصل را دریافت دارد. او همچنین در سال ۱۹۹۹ خاطراتش را با عنوان «فرار من به سوی آزادی» نوشت او در این کتاب خاطرات روزهای زندانش مابین سالهای ۱۹۸۳ و ۱۹۸۸ را به رشته تحریر درآورده است.

مقاله جنگ بوسنی

مقاله جنگ بوسنی

صرب ها وابسته به «حزب دموکراتیک صربی» به رهبری رادووان کرادزیچ و کروات ها وابسته به «اتحادیه دموکراتیک کرواسی» هستند. دیگر احزاب چون «سازمان مسلمانان بوسنی» و «حزب سوسیالیست دموکراتیک». (در ۲۱ ژوئیه‌ شاهد دستگیری رادوان کارادزیچ، – قصاب بالکان – مظنون به جنایات بسیار در جنگ‌های بالکان، بودیم. کارادزیچ از صرب‌های بوسنی و موسس حزب دموکرات صرب‌ها در این کشور است. رابرت مک‌نامارا،‌ وزیر دفاع آمریکا، قبلاً در مورد جنگ جهانی دوم گفته بود: اگر می‌باختیم به جرم جنایت جنگی محاکمه ‌مان می‌کردند.)
بین سه حزب عمده یک حکومت ائتلافی وجود داشت که پست های حساس براساس گرایش قومی تقسیم شده بود. رئیس جمهور مسلمان، نخست وزیر کروات و رئیس مجلس صرب بود. اما همانطور که در بالا ذکر شد، اعلام حاکمیت و استقلال این جمهوری توسط نمایندگان صرب تحریم شد و بنوبة خود خواهان جمهوری مستقل صربیِ بوسنی هرزگوین بودند. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : صص ۱۲۰-۱۲۱)

 

 

اختلاف سه حزب حاکم بدنبال اعلام استقلال اسلوونی و کرواسی بالا گرفت. مسلمانان و کرواتها طی رفراندوم جمهوری مستقل بوسنی را برپاداشتند ولی صرب ها ضمن مخالفت با اعلام استقلال اضهار داشتند که بوسنی در راه جهنمی اسلوونی و کرواسی قرار گرفته است و خواستار الحاق به صربستان بودند. بعد از رفراندوم خشونت بالا گرفت و نیروهای صرب و مسلمان درمقابل هم ایستادند. ارتش فدرال نیروهای خود را از اسلوونی و کرواسی فرا خواند و راهی بوسنی کرد و کشتار مسلمانان آغاز شد. نقض آشکار حقوق بشر مورد تأیید سازمانهای بین المللی قرار گرفت و اکثر اطلاعات در تأیید این خشونت ها از طرف صربها بود. نیروهای کروات هم بنوبه خود متهم شدند. نه تنها نیروهای صرب و کرواتِ بوسنی متهم به رفتار غیر انسانی بودند، بلکه حکومتهای صربستان و کرواسی هم در حمایت از این نیروها سهم بزرگی در پایمال نمودن حقوق مسلمانان برعهده داشتند. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۱۶۳)
اجازه بدهید نگاهی مشخص به جنگ بوسنی داشته باشیم و ببینیم متهمان این جنگ از چه قرارند. اول باید از این‌جا شروع کنیم که جنگ بوسنی جنگی داخلی بود یا بین‌المللی؟ اکثر گروه‌های بوسنیایی و بیشتر گروه‌های کروات دومی را درست می‌دانند اما گروه‌های صرب ادعا می‌کنند این جنگ، داخلی بوده است. به ظاهر همه اتفاقات درون یک کشور افتاده و با «جنگ داخلی» طرفیم اما باید آن سوی ظاهر را دید. سه جبهه در این جنگ با هم درگیر بودند: دولت بوسنی هرزگوین، جمهوری کروات‌های هرزگ و بوسنی، و جمهوری صرب‌ها (درون بوسنی هرزگوین). البته همه این‌ها موجودیت‌هایی درون خاک یک کشور هستند اما واقعیت اینجاست که «جمهوری کروات‌ها» بدون حمایت فعال دولت وقتِ کرواسی، وجود نمی‌داشت و «جمهوری صرب‌ها» بدون کمک‌های نظامی و مالی همه‌جانبه دولت وقت یوگسلاوی وجود نمی‌داشت. البته خود دولت بوسنی و هرزگوین نیز در این جدال، ناتو و آمریکا را در کنار خود داشت. (آنا استانچیچ، روزنامه‌نگار کروات از مجله «نووی پلامن» (شعله جدید) است که در زاگربِ کرواسی منتشر می‌شود.)

جنگ داخلی در آوریل ۱۹۹۲ بین چتنیک ها (صرب های غیر کمونیست) و مسلمانان (به زعم آنان انتگریست ها) و اوستاشی ها (مبارزین کروات، جنبش طرفدار نازی در ج. ج. دوم) آغاز شد. یک ماه بعد، به دعوت سازمان جهانی صلیب سرخ، رهبران درگیر قراردادی را امضاء نمودند.
بوسنی هرزگوین در شرایط بد اقتصادی نه می تواند بخرد و نه می تواند بفروشد چون عمده مبادلات با صربستان و مونته نگرو بود و این دو سازمان ازطرف سازمان ملل مورد تحریم اقفتصادی بودند. روابط با مقدونیه هم حساس و شکننده بود و در نتیجه رکود و بیکاری بوسنی را فرا گرفت و در ماههای اول استقلال نرخ بیکاری از ۱ % به ۱۲ % رسید. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۱۴۹) واد غذایی ارسالی سازمان ملل حتی به مقصد نمی رسید. «تصفیه قومی» در اروپا با انهدام نازیسیم از بین نرفته بود و به شکل بدتری در بوسنی ادامه داشت. گزارش تادِئو مازوویسکی، نخست وزیر لهستان که دوبار از طرف کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل از یوگسلاوی دیدار نمود : «تصفیه قومی نه تنها نتیجه جنگ در بوسنی هرزگوین می باشد، بلکه هدف اصلی آن است.» (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص۱۵۳)
دستگیری های متعدد و بدنبال آن شکنجه علیه مردم بوسنی آغاز شد. براساس آمار سازمان جهانی صلیب سرخ، در ۸ سپتامبر ۱۹۹۲ ، تعداد زندانیان در بند صرب ها ۶۷۱۸ نفر ، در اختیار کروات ها ۹۱۳ نفر و زندانیان در اختیار مسلمانان ۸۵۴ نفر بودند که خود نشان دهنده قدرت و زور صرب ها در منطقه بوده است. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۱۶۴) دستگیری غیرنظامیان صرفاً بخاطر مبادله با زندانیان مورد نظر بوده است. فاجعه ای که براساس ماده ۳۴ چهارمین قرارداد ژنو محکوم شده بود. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۱۷۶)

نگهبانان خودسرانه و براساس حکم شخصی زندانیان را به جوخه اعدام می سپردند. از روشهای معمول در بازجویی ها دادن اخباری جعلی در مورد فامیل و بستگان آنها بود و با این شکنجه عاطفی از آنها اطلا عات می گرفتند. براساس گزارش های سازمانهای بین المللی، اکثریت زندانیان بوسنی، افراد غیرنظامی بودند که صرفاً به جرم ملیتی غیرصرب و بخصوص مسلمان بودن در زندان بودند. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۱۶۶) دفاتر پست، اتاق های هتل، خوابگاه های مدارس، مزرعه، کارخانه، استادیوم های ورزشی، قطار و… بعنوان زندان استفاده می گردیدند.
قتل های فردی و یا دسته جمعی آنهم کشتار والدین در مقابل اطفال و یا اطفال در مقابل والدین امری طبیعی و روزمره بود. از طفل چندماهه تا پیرمرد هشتادساله صرفاً بواسطه داشتن ملیت خاص و تصفیه قومی به قتل می رسیدند.
درگیری های بوسنی سبب مهاجرتهای وسیعی گردید که نقشه بافت قومی و ملیتی این منطقه یوگسلاوی را دگرگون نمود. بعضاً در زندان ها با پرکردن اجباری فرم های مهاجرت افراد به زور وادار به مهاجرت می شدند. در بوسانسکی، صرب ها مسلمانان را دستگیر و سوار قطار برای مهاجرت می نمودند. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۱۸۰)

بدرفتاری جنسی و حادتر از آن تجاوزات جنسی در مورد زنان مسلمان امری رایج و حتی رسمی بود. اطلاعات دقیقی از این فاجعه در دست نیست و اغلب زنان بمنظور حفظ آبروی خود مسأله را پنهان نموده برای نزدیکترین کسان خود هم بازگو نکردند و تنها موارد علنی در ملاء عام گزارش شده است. هدف این تجاوزات، فشار برای اخراج مسلمانان و نیز مخلوط نمودن قومی بوده است. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۱۸۱)
حمایت دول غربی از کروات ها بواسطه همبستگی های فرهنگی و قومی، طرفداری روسیه از صرب ها بواسطه روابط دوستانه از قدیم؛ مسلمانان بی پناه را در آتش جنگ فرو برد. صرب ها تحریم شده اند ولی روسها بنام روابط قومی بازار اسلحه خود را از دست نمی دهند. کرواتها نیز از غرب بهره می بردند درنتیجه این فقط مسلمانان هستند که تحریم نظامی شدند بویژه که ترس از توسعه اسلام در اروپا نیز وجود دارد. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۱۷۶)

عکس العمل غرب
یک سال بعد از شروع جنگ رسانه های بین المللی میلوزوویچ را با صدام حسین مقایسه میکردند ولی غرب به یوگسلاوی حمله نکرد، همانند کویت) علت: ۱٫ در یوگسلاوی نه منابع نفتی و جود داشت و نه تهدیدات اتمی ۲٫ دو درگیری از نقطه نظر حقوقی در شرایط مختلفی بودند؛ حمله عراق به کویت، خدشه دار کردن حاکمیت یک کشور بود ولی اعزام ارتش یوگسلاوی منطبق با حقوق بین المللی و یک درگیری داخلی محسوب می شد. ۳٫ عدم مداخله امریکا (جیمز بیکر ، وزیرامورخارجه، قبل از اعلام استقلال اسلوونی و کرواسی بنام یکپارچگی یوگسلاوی به بلگراد اعلام کرد که استقلال آنها را به رسمیت نمی شناسد. و لی در سال بعد با به رسمیت شناختن این دو جمهوری دست به تحریم بلگراد می زند و حتی تهدید نظامی می زند و در نتیجه جنگ از کرواسی به بوسنی کشیده خواهد شد.
«کنفرانس امنیت و همکاری اروپا» که دفتر مرکزی آن در پراگ و مرکز مطالعات آن در وین بود کنفرانسی را در پاریس تشکیل می دهد و در نتیجة آن با اعزام هیأتی نه برای میانجی گری بلکه برای مطالعه به منطقه گسیل دارد. بدنبال این اقدام، بحران یوگسلاوی بدست اتحادیة اروپا (بازار مشترک اقتصادی) سپرده می شود که در حقیقت هیچ پایه و اساس حقوقی برای آن وجود نداشت ولی در غیبت امریکا و شوروی تنها میانجی بین المللی بود. اتحادیه اروپا نه تنها در غیبت دیگر سازمانهای جهانی دست به فعالیت سیاسی بزند بلکه می بایست غیبت خود را در جنگ خلیج فارس توجیه نماید. در اصل آزمایشی بود برای یک سازمان اروپایی برای حل یک مسدله اروپایی آنهم بعد از مرگ کمونیسم.
شوروی آخرین نفس های خود را می کشید و امریکاییها هم بعد از جنگ خلیج فارس دیگر تمایلی به مداخله مستقیم نداشتند و این اروپا بود که باید اثبات وجود می کرد. فرانسه و آلمان طرفدار اعزام یک نیروی میانجی بودند ولی پیشنهاد آنها توسط سایر وزرای امورخارجه مردود شناخته شد. اروپایی ها تحریم اقتصادی یوگسلاوی را پیشنهاد کردند و سازمان ملل اعزام نیروهای سازمان ملل را تصویب نمود.

سه مداخلۀ اتحادیه اروپا
اول؛ میانجی گری وزرای سه گانه اتحادیه اروپا. نتیجه: برقراری آتش بس در اسلوونی و نیز حصول یک مهلت سه ماهه تا انتخابات دوم؛ ایجاد کنفرانس صلح یوگسلاوی در لاهه. نتیجه: برقراری سیزده آتش بس که حاکی از شکنندگی توافق ها و نیز عدم کارایی هیأت اروپایی بود. سوم؛ مرحلة مداخله اتحادیه اروپا بود با هدف برقراری اصولی چون (عدم توسل به زور، حق تعیین سرنوشت، رعایت حقوق بشر و حقوق اقلیت ها، حفظ مرزهای قانونی و …) اما بین خود کشورهای اروپایی توافقی نبود و بیشتر شاهد تک روی بودیم. آلمان طرفدار شناسایی سریع استقلال اسلوونی و کرواسی بود. فرانسه پای بند علقه های تاریخی با صرب ها بود. و انگلستان نیز با تجربه ایرلند شمالی عقیده داشت که باید تمام نیروهای داخلی مستهلک شوند تا صلح برقرار گردد.
در ۱۵ ژوئن ۱۹۹۳ رهبران صرب و کروات در ژنو تقسیم بوسنی به سه منطقه قومی را پذیرفتند ولی عزت بگویچ بعنوان اعتراض جلسه را تحریم نمود. (سرمد؛ ۱۳۷۷ : ص ۲۲۱)
با قطعنامه های ۷۵۸ و ۸۰۸ شورای امنیت سازمان ملل، هزار بره آبی سازمان ملل وارد بوسنی می شوند ؛ فرودگاه سارایوو جهت ارسال کمکهای انسانی باز و همچنین برای رسیدگی و محاکمه جنایتکاران جنگ دادگاهی بین المللی تشکیل می دهند.
دنیا تصمیم گرفته رویدادهای بوسنی را «جنایات جنگی» بنامد، ولی جنایت بدون جانی بی معنی است. ضمن اینکه چه بسیار جنایتها که جز قربانی، جلاد و خدا کسی از آن خبردار نشد. لیکن تردیدی نیست که شبه نظامیان صرب و همچنین دولت فدرال صربستان – مونته نگرو ، عامل اصلی این جنایت ها هستند. (مراد فرهادپور ، ص ۴۳) این جنگ تا سال ۹۵ ادامه یافت که طی آن فجیع‎ترین قتل‎عام‎های تاریخ علیه مسلمانان به‎دست صرب‎ها شکل گرفت. هدف از این جنگ پاک‎سازی منطقه بالکان از مسلمانان بود. صرب‎ها با به‎کارگیری خشونت، تجاوز به زنان، آتش‎زدن کشتزارها، منازل، کارخانه‎ها و شهرها، کشتار وحشیانه و ایجاد اردوگاه‎های وحشت، موفق به قتل‎عام مسلمانان بوسنی شدند.
نهایتاً قرارداد صلح دیتون در سال ۱۹۹۵ به این درگیری‌ها پایان داد. این کشور از فدراسیون بوسنی و هرزگوین (غالباً بوسنی-کروات) و جمهوری سرپسکا (غالباً صرب‌های بوسنی) تشکیل می‌شود که هر کدام تقریبا نیمی از قلمرو کشور را در اختیار دارند. امروزه، هر سه گروه قومی در این کشور جایگاه برابری از دیدگاه قانون اساسی دارند و عضویت در اتحادیه اروپا، اولویت کاری آن‌ها به شمار می‌رود که برای رسیدن به این هدف یک مرکز سیاسی قدرتمندتری باید شکل گیرد.
جمعیت ملت بوسنی پیش از جنگ ، ۴ میلیون نفر بود؛ اما پس از جنگ در اثر مهاجرت ها، این مقدار کاهش یافت. دویست و پنجاه هزار کشته بوسنی، غالباً از مسلمانان بودند واکنون یک میلیون پناهنده در خارج زندگی می کنند.
علی جا عزت بگوویچ که در مارس ۱۹۹۳ زیرفشار شدید امریکا، طرح ونس- اوئن را که ساختاری کانتونال (استانی خودمختار) برپایه قومی را مستقر نمود امضاء کرده بود و بدلیل مخالفت صربهای بوسنی محقق نردیده بود؛ در نهایت در نوامبر ۱۹۹۵ موافقتنامه دیتون را امضاءنمود. از آن پس، عزت بگوویچ که تا ۱۹۹۹ رئیس جمهور بوسنی بود، و نیز «حزب اقدام دموکراتیک» بطور فزاینده، عدم تمایل خود را به اجازه بازگشت صرب ها و کروات ها به مناطقی که اکنون تحت کنترل دولت بوسنی است، نمودار ساخته اند. (ماتیل؛ همان : ص۱۲۶۱)

نتایج جنگ بوسنی
۱ – مشخص شدن دشمنی اروپا با اسلام؛
۲ – بازیابی هویتی مسلمانان بوسنی؛
۳ – به نمایش درآمدن تفکر اسلام سیاسی و حکومت دینی در اروپا؛
۴ – الگوگیری مسلمانان بالکان از بوسنیایی‎ها؛
۵ – تأسیس نمازخانه در ارتش بوسنی؛
۶ – ایجاد مدارس اسلامی در شهرها و استان‎های مهم؛
۷ – گسترش حجاب اسلامی؛
۸ – شکل‎گیری جمعیت‎های اسلامی؛
۹ – اعزام روحانی به تمام شهرها و روستاها؛
۱۰ – رشد شخصیت‎های اسلامی در پست‎های اقتصادی و سیاسی؛
۱۱ – ترجمه کتب اسلامی از جمله قرآن و نهج‎البلاغه –

بازتاب انقلاب اسلامی ایران در بوسنی

پیروزی انقلاب اسلامی ایران بار دیگر احساس هویت اسلامی را میان مسلمانان بوسنی تقویت کرد.
مسلمانان و به‎ویژه نخبگان که با علاقه‎مندی مسایل ایران را دنبال می‎کردند، امام خمینی(ره) را به‎عنوان یک رهبر بزرگ در دنیای اسلام پذیرفتند. این در حالی بود که نظام کمونیستی حاکم می‎کوشید تصاویری مخدوش از انقلاب ایران در افکار عمومی ارایه دهد.

البته ارتباط مستقیم فرهنگی بین ایران با جامعه بوسنی تا زمان فروپاشی یوگسلاوی بسیار کم‎رنگ بود.
با این حال، مسلمانان این سرزمین تحت فشار نظام‎های مسیحی و کمونیستی، تنها راه حفظ تمامیت و تثبیت هویت خود را پی‎گیری اهداف اعلام شده انقلاب اسلامی و اسلام سیاسی می‎دیدند.

فروپاشی نظام کمونیستی و اعلام استقلال بوسنی در ۱۹۹۲ و در پی آن، جنگ داخلی خونین در بوسنی و تلاش ایران جهت حفظ و صیانت از هویت مسلمانان و جلوگیری از نسل‎کشی گسترده، زمینه ارتباطات عمیق فرهنگی را به‎ویژه در دوران جنگ و چند سال پس از آن به‎وجود آورد.

  ایران همچنین با رایزنی‎های دیپلماتیک با کشورهای اسلامی و غیر‎اسلامی و همچنین با کمک نظامی و آموزشی به بوسنیایی‎ها باعث شد تا مسلمانان بوسنی بهتر بتوانند از خاک خود دفاع کنند. در طول چهار سال جنگ خونین در این منطقه، اتحادیه اروپا و ایالات متحده طرح‎های مختلفی را برای صلح مسلمانان و صرب‎ها ارایه کردند. نکته جالب این بود که عموما این طرح‎ها در ایام زمستان یعنی هنگامی که مسلمانان بوسنی در سختی فراوان به‎سر می‎بردند، ارایه می‎شد. از نمونه این طرح‎ها می‎توان به طرح صلح لیسبون در سال ۹۲، طرح صلح ونس – اوتن، اشاره کرد که هیچ‎کدام منافع مسلمانان را در نظر نمی‎گرفتند.

در نهایت، در سال ۹۵ صلح «دیتون» با میانجی‎گری آمریکا بین بوسنیایی‎ها و صرب‎ها و کروات‎ها منعقد شد.
براساس این طرح که در شهر دیتون آمریکا به امضاء رسید، مسلمانان و کروات‎ها ۵۱/۰ و صرب‎ها ۴۹ % از سرزمین بوسنی را تحت نفوذ خود می‎گرفتند.

پس از برقراری صلح، انتخابات ریاست‎جمهوری برگزار شد. اروپا و آمریکا فکر می‎کردند که مردم مسلمان بوسنی به‎علت خستگی از جنگ در انتخابات شرکت نخواهند کرد و در نهایت نتیجه به‎نفع صرب‎ها و کروات‎ها رقم خواهد خورد.
در همین‎حال، عزت بگوویچ طی یک فراخوان عمومی از مسلمانان، آن‎ها را از نقاط مختلف بوسنی به میدان اصلی شهر سارایوو فرا خواند و توصیه‎های لازم را به آن‎ها کرد. درنتیجۀ این فراخوان که رقم آن را تا صدها‎ هزار نفر می‎زنند، انتخابات به‎نفع جریان اسلامی به اتمام رسید و این خود حاکی از درونی‎شدن مسایل اسلامی در مردم بوسنی بود.

ارتباطات ایران و بوسنی در دوران معاصر

بیداری‎ جهان اسلام و احساس دین و تکلیف مسلمانان برای دفاع کیان کشور اسلامی بوسنی و هرزگوین در دوره جنگ چهارساله قومی در این کشور که از سال ۱۹۹۲ تا ۹۶ ادامه یافت، سبب شد علاوه‎بر تلاش بین‎المللی، کشورهای اسلامی برای فشار بر صربستان، کمک‎های مالی و تجهیزات نظامی به بوسنی ارسال کنند.
از سوی دیگر، صدها نفر از کشورهای مسلمان به‎صورت داوطلبانه به بوسنی و هرزگوین رفتند تا در کنار هم‎کیشانشان از کیان مسلمانان این سرزمین جنگ‎زده دفاع کنند. ایران نیز نقش برجسته‎ای در این عرصه ایفا کرد. علاوه‎بر کمک‎های نقدی مردمی، کمک‎های تسلیحاتی ایران به بوسنی نقش مؤثری در تداوم مقاومت مردم داشت.

         استراتژی جمهوری اسلامی در کمک به بوسنی، کمک به آن‎چه بوسنیایی‎ها نیاز دارند بود، نه آن‎چه دیگران تشخیص می‎دهند. به اعتراف خود بوسنیایی‎ها ایران در آن مقطع نه به‎دلیل منافع سیاسی، بلکه واقعا از سر احساس تکلیف و انجام وظیفه دینی به بوسنی کمک می‎کرد.
علاوه‎بر این، حضور مؤثر ایران نقش تعیین کننده‎ای در تقویت جریان‎ها و گرایش‎های اسلام‎گرایانه بوسنی داشت.

در سال‎های پس از جنگ نیز تلاش گسترده‎ای صورت گرفت تا ارتباطات فرهنگی میان ایران و بوسنی تقویت شود. از جمله آن‎ها مبادله دانشجو و طلبه بود که البته به‎صورت یک‎طرفه دنبال می‎شد.
هم‎اکنون تعدادی دانشجو و طلبه بوسنیایی در ایران مشغول به تحصیل هستند. از دیگر اقدامات، تلاش جهت افزایش تبادلات انسانی و توریسم بین دو کشور بود. به‎همین منظور، پرواز مستقیم بین فرودگاه مهر‎آباد و سارایوو، برقرار و روادید بین دو کشور نیز لغو شد، لیکن متأسفانه از آن‎جا که این وضعیت شرایط مناسبی را برای مهاجرت غیرقانونی آسان از طریق مرزهای بوسنی به کشورهای اروپایی به‎وجود آورد و در پی آن تعدادی مهاجر ایرانی در رودخانه ساوا که مرز بین بوسنی و کرواسی است، غرق شدند، جهت تردد بین دو کشور شرایط سخت‎گیرانه‎ای از طرف جمهوری اسلامی وضع گردید که عملا منجر به قطع ارتباط مردمی بین دو کشور شده است.

از طرف دیگر، پس از خاتمه جنگ و عقد قرارداد دیتون، حضور نیروهای اروپایی و آمریکایی در بوسنی اجازه تحرک و فعالیت گسترده به ایران را چه در ابعاد سیاسی و چه فرهنگی نمی‎داد. لذا نقش ایران در منطقه بار دیگر کمرنگ شد و عملا روابط در سطح دیپلماتیک و به‎صورت محدود باقی ماند. عامل دیگری که به فرآیند کاهش نفوذ فعالیت ایران در منطقه کمک کرد، فاصله نسبتا زیاد دو کشور و کوچک بودن کشور بوسنی است که عملا امکان فعالیت اقتصادی بین دو کشور را محدود کرد و باعث شد. تلاش‎ها جهت برقراری یک رابطه محکم و مداوم اقتصادی به شکست بینجامد و به همان نسبت، امکان ایجاد روابط عمیق فرهنگی نیز کم شود. (جمیری؛ ۱۳۸۸: شماره ۶)

بحران کوزوو
آخرین مرحله پاکسازی قومی در یوگسلاوی سابق در کوزوو اتفاق افتاد. تبلیغات ناسیونالیستی- صربیِ میلوشویچ، که با سرکوب منظم و وحشیانه و روزافزون ساکنان آلبانیایی کوزوو از سوی نیروهای پلیس و ارتش صربستان همراه بود، باعث برآمدن «ارتش آزادیبخش کوزوو» شد که برخلاف آلبانیایی های کوزوو که استراتژی آنها بر مخالفت و مقاومت غیرخشونت آمیز مبتنی بود، به نبرد مسلحانه علیه مقامات صربی متوسل شد. دامنه نبرد بسرعت در هفته های نخست سال ۱۹۹۸ میان ارتش آزادیبخش و نیروهای امنیتی صربستان گسترش یافت. جامعة بین المللی درصدد برآمد تا میانجی گری کند و راههایی برای حل مسألة کوزوو پیشنهاد کرد، اما نیروهای امنیتی صربستان به شکلی منظم شروع به تبعید دهها هزار تن از آلبانیایی تبارها به کشورهای همسایه رفتند. کاری که باعث شد کشورهای غربی به صربستان ضرب الاجل دهند. نیروهای ناتو بمدت ۷۸ روز به بمباران یوگسلاوی دست زدند و نهایتا نیروهای حافظ صلح ناتو در کوزوو مستقر شدند و صلح را بزور در آنجا مستقر سازند. در جریان بمبارانهای ناتو حدود ۰۰۰ ،۸۰۰ تن از آلبانیایی تبارها تبعید شدند یا فراری گشتند اما بخش اعظم آنها پس از برقراری صلح شروع به مراجعت کردند. (ماتیل؛ همان: ص۱۵۷)

تهدیدات اسلام در اروپای امروز
در اکتبر ۲۰۰۸ مفتی های ۹ کشور منطقه بالکان در استانبول گرد هم آمدند. در این دیدار تاریخی این پیام مشـترک صادر شد: بعد از عثمانی در بالکان یتیم مانده ایم. صلح واقعی در منطقه ما فقط در صورتی میسر است که مدل عثمانی مجدداً احیا شود.
در سمپوزیومی که از سوی بنیاد کمک های انسانی در استانبول برگزار شد، مفتی های مسلمان کشورهای بوسنی هرزه گوین، صربستان، آلبانی، بلغارستان، مقدونیه و یونان اولین بار پس از مدت طولانی دور هم جمع شدند. این سمپوزیوم که تحت عنوان «سمپوزیوم بالکان» به بررسی مسائل و مشکلات مسلمانان این منطقه می پردازد، در هتل جواهر استانبول کار خود را آغاز کرد و به در خواست کمک از ترکیه پرداختند.

عمده موارد درخور توجه:
میزبانی ترکیه و برگزاری این نشست توسط بنیاد کمک های انسانی در استانبول
تاکید بر نقش ترکیه به عنوان وزنه سنگین جهانی در منطقه بالکان
گردهمایی بی سابقه این افراد پس از مدت طولانی
میدان داری مصطفی چریچ (سریچ)، سرمفتی بوسنی و هرزه گوین و ارائه نظرات کلان و کلی از سوی او
سؤالاتی را نیز به ذهن متبادر می کند. از جمله اینکه : براستی چه اتفاق جدیدی در منطقه بالکان حادث گردیده و چه ضرورتی شخصیتهایی در این رتبه و جایگاه را بر آن داشته که علیرغم سالها ارتباط دوستانه و فعال با ج.ا.ایران به ناگاه خود را بی پناه و درمانده قلمداد نموده تا جایی که از به کاربردن واژه یتیم نیز ابایی نورزیده اند؟ نقش ترکیه در ایفای نقش میزبانی چنین نشست پر حاشیه ای چیست؟ آیا ترکیه به تنهایی و بر اساس طرحهای استراتژیک خود صحنه گردان این ماجراست یا دیگران نیز دستی بر آتش دارند؟ وقوع چنین رویدادی موید کدام فرضیه می تواند باشد، عملکرد ضعیف و ناموفق ج.ا.ایران در تعامل با این افراد و یا عملکرد قوی و موفق ترکیه در منطقه؟

ظاهراً عوامل دیگری این افراد را به چنین اظهار نظرات صریح و عریانی واداشته است: از جمله این عوامل می توان به وضعیت نابسامان اقتصادی این کشورها ، پیشینه حضور دیرپای عثمانیها در آن منطقه ، صرف بودجه های هنگفت از سوی ترکیه و پشتیبانان اروپائیش ، تلاش بعضی افراد در جهت کسب نقشی پررنگتر در صحنه داخلی و بین المللی خصوصا پس از حضور کشورهایشان در اتحادیه اروپا و موارد دیگری از این دست اشاره داشت.
رشید حافظ اویچ از اساتید برجسته دانشگاه سارایوو ، در جلسه پرسش و پاسخ با نمایندگی فرهنگی ج.ا.ایران در زاگرب در پاسخ به سئوالی در مورد وضعیت مسلمانان در اروپا و اسلام اروپایی چنین می گوید: … نگارش کتابی تحت عنوان «اسلام و مسلمانان در هویت اروپایی» را شروع کرده ام. این کتاب پدیده ای به نام اسلام اروپایی را مورد بررسی قرار می دهد. این پدیده را در اصل اروپایی ها مطرح و ترویج می کنند. اگر اجازه بدهیم از اسلام اروپایی صحبت شود، باید از اسلام آفریقایی، اسلام آسیایی و … هم صحبت شود و این بدان معنی است که اسلام در ذات خودش دارای افتراق است در صورتی که اسلام از ابتدای پیدایش یک هسته واحد دارد. به همین دلیل بهتر است بگوییم مسلمانان اروپایی و اسلام در اروپا نه اسلام اروپایی.

اگر ما اسلام اروپایی را قبول کنیم یعنی باید ارزش های اروپایی را جذب و ارزش های اسلامی را کم رنگ تر کنیم. می دانید که اروپا و جهان غرب بدلیل رخدادهای اخیر و همچنین شمار زیاد مسلمانان در اروپا از اسلام ترسیده و سعی دارند مسئله مسلمانان را به نفع خود حل کنند. از یک طرف جهان غرب می خواهد مسئله اسلام در اروپا را حل کند و از طرف دیگر مسلمانان می خواهند از هویت اسلامی خود دفاع کنند. تمایل اروپا این است که مسلمانانی که درقاره اروپا زندگی می کنند ارزش های اروپایی را جذب و هویت خود را فراموش کنند.در این زمینه کتابی تحت عنوان «بدون ریشه» با حمایت پاپ فعلی منتشر شده که حاکی از این مطلب است. به موازات این جریان به ظاهر میانه رو که از طرف پاپ مطرح می شود جریان تندروانه روشن فکران اروپایی مطرح است که خواهان جلوگیری از رشد اسلام و مسلمانان در اروپا است. این جریان تندرو حتی حاضر نیست از اسلام به عنوان یک سنت صحبت شود بلکه بیشتر آنرا یک جریان سیاسی می داند برای مثال من به دو سه مورد اشاره می کنم.

خانم «اوریانا فالاچی» است که در کتاب هایی که این اواخر نوشته بود مواضع بسیار تندی داشته و می گوید باید با اسلام و مسلمانان تسویه حساب کرد . حتی می گوید اروپا به صورت مستعمره اسلامی درآمده و وقت آن رسیده که کسی یا کسانی به پاخیزند و اروپا را از این تحقیر بیرون آورند.یک روشنفکر فرانسوی به نام «الکساندر دواله» می گوید: ما باید یک جریان کاتولیک تندرو به وجود آوریم که با اسلام تندرو مقابله کند. هدف غایی وی این است که اسلام و مسلمانان به یک محدوده کوچک تبدیل شود.

همچنین خانم «بتی آور» است که نام اصلی او «ژینرل آلتمن» می باشد. وی اصلیت یهودی دارد و در مصر متولد شده است بعد به انگلستان رفته و تابعیت آن کشور را دریافت می کند. او کتاب های مسموم کننده زیادی نوشته و در یکی ازکتاب های خود می گوید: اروپا و ساکنین آن تا حدی اسلامی شده اند که می توان نام اروپا را به عروبیا تغییر داد. وی در بخش دیگری از کتاب خود می گوید: تا حدی اروپایی ها برده مسلمانان شده اند که می توان آن ها را اهل ذمه نامید.
در چند سال گذشته ابتکاراتی در منطقه بالکان جهت برانگیختن مبحث اسلام اروپایی و یا اسلام در اروپا انجام شد تا بتوانیم در این مورد صحبت و این مسئله را برای همیشه حل کنیم. البته کشورهایی هستندکه هویت اسلامی را در اروپا قبول کرده اند که در درجه اول باید به آلمان و هلند اشاره داشت با اینکه انتظار می رفت فرانسوی ها پیشگام این موضوع باشند. طبق آمار ۲۰ میلیون مسلمان اعم از مهاجر و مسلمان بومی در اروپا زندگی می کنند و درواقع مسئله اصلی اروپا با مسلمانان بومی و محلی است. برای مثال شش میلیون مسلمان در فرانسه مشکلی برای فرانسه و اروپا نیست ولی یک ونیم میلیون مسلمان در بوسنی و هرزه گوین منشاء مشکلات برای اروپا شده است. اروپا نگران است مسلمانان بومی در آینده به عنوان یک قومیت مطرح شده و بخواهند حق رای خود را در اتحادیه اروپا اعمال نمایند. رفتاری از مسلمانان این منطقه نظیر عدم رعایت حجاب، دست دادن با نامحرم، پیش نمازی زن (در آمریکا) و … مشاهده می شود و یا اخیرا موضوع پیش نمازی زنان مطرح می شود، متاسفانه از دید اروپایی ها این همان اسلام اروپایی است چون این رفتار ها در جوامع اروپایی معمول است. برای مثال در مورد خانم «امینا ودود» که در آمریکا پیش نماز شده است، ایشان وابسته به جریان فکری فمینیستی در اروپا است و این در اصل نشان دادن خواسته های فمینیستی است که با اسلام آمیخته شده است. (مسلمانان بالکان، در برزخ بین گذشته و حال؛ ابوالقاسم مختاریان ، کارشناس حوزه آلبانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی)

نتیجه ‎گیری
اسلام معرفی شده از سوی ایرانیان به بوسنی در دوره‎های گذشته تأثیرات فرهنگی عمیق بر این منطقه باقی گذاشته و باعث شده است تا بوسنیایی‎ها سال‎ها پیش از ورود عثمانی به این منطقه با اسلام آشنا شوند و هویت اسلامی در منطقه بالکان شکل گیرد؛ آن‎هم اسلام شیعی که ایرانیان به ایشان معرفی نمودند؛ اسلامی که نه با زور شمشیر، بلکه از طریق تأثیرات فرهنگی شکل گرفت. پس از ورود عثمانی‎ها نیز این تأثیرات به‎ویژه در رابطه با زبان فارسی و فرهنگ تصوف ادامه یافت. در قرن بیستم متأسفانه این ارتباط فرهنگی قطع شد، ولی مسلمانان بوسنی هویت خود را از دست ندادند؛ تا این‎که سرانجام در اواخر همین قرن، این روابط مجددا برقرار گشت و مسلمانان با کمک کشورهای اسلامی، به‎ویژه جمهوری اسلامی ایران توانستند هویت مستقل اسلامی و ملی خویش را هرچه بیشتر تقویت و تثبیت کنند؛ هویتی که البته با فداکاری‎ها، مبارزات و تحمل مصائب و تهدیدات متعدد در طی چند قرن گذشته همراه بود.
برخلاف تصور برخی نظریه پردازان پست مدرن ، تاریخ ، پایان نیافته است. تاریخ هنوز هم کابوسی است که ما می کوشیم از آن بیدار شویم. اکنون جهان شاهد بروز خشونت های محلی و دوزخ های موضعی در لبنان، غزه ، چچن، و اخیراً یمن است. هرچند ازنظر قربانیان فاجعه، کاربرد صفت محلی و موضعی احتمالاً مسخره ترین و دردناکترین طنز تاریخ است. عجز و ناتوانی جامعه بشری در مقابلۀ با این دوزخ ها که امروزه تحمل شان به لطف رسانه های خبری به جزئی از زندگی روزمرة ما بدل شده است، پرسش اصلی رویاروی ما باشد. شاید پاسخ به این سؤال نیز همچون دیگر پرسش های تاریخ، زمزمة گنگی است در صدای باد.

منابع
• اکبری، حسین، بوسنی در گذر زمان، مؤسسه مطالعات اندیشه‎سازان نور، تهران ۱۳۸۴
• امینیان، بهادر، مسلمانان، هویت و جامعه بین‎الملل؛ بوسنی و هرزگوین، مؤسسه مطالعات اندیشه‎ساز؛ نور. تهران ۱۳۸۵
• بررسی چالش های اسلام و مسلمانان در بالکان در گفتگو با رئیس العلمای بوسنی و هرزگوین ، هفته نامه ی پگاه حوزه، سه شنبه، ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
• سرمد، خسرو، یوگسلاویسم؛ ریشه های یک خصومت تاریخی، تهران: انتشارات بنیاد، زمستان ۱۳۷۷
• فرهادپور، مراد ، توحش صرب ها: یک فرضیه ، اطلاعات سیاسی – اقتصادی ، شماره ۶۹ و۷۰
• لقمانی، دکتر امیر ، ریشه های تاریخی جنگ غم انگیز بالکان ، سیاسی- اقتصادی ۱۳۷۱ شماره های ۵۹ و۶۰
• ماتیل، الکساندر، دایره المعارف ناسیونالیسم؛ تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ دوم ۱۳۸۴
• محمد جمیری ، بررسی روند شکل‎گیری هویت مسلمانان منطقه بالکان،هفته نامه – پنجره – ۱۳۸۸ – شماره ۶
• موسیج، الویر، سابقه حضور زبان و ادبیات فارسی در بوسنی و هرزگوین
• www.Bidary.com

 

 

نظرات بسته شده اند